حضرت پدر
پدر ای اسطوره و ای قهرمان من
در وصف کمالات تو قاصر زبان من
عمریست شده تکلیف و مشق هر شبم
بابا آب داد و بابا داد باز نان من
ای اسوه ی مردانگی ای غیرت تمام
بنشسته مهر تو تا مغزِ استخوان من
"تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد"
ای همه درد تو یک جا به جان من
اگر که به لبخند تو شیرین شوم رواست
که بگویم شده بیست امتحان من
بر چهره ات اگر که غم و اندوه بنشیند
آنجاست اخر زندگانی و آخر زمان من
بالاتر از جایگاهت اگر هست مرتبت
کج رفته این راه را قطعا گمان من
آخر کنم سرمه ی چشمم خاک پایت را
گر حضرت اجل بدهد یک دم امان من
بعد از خدای، تو را من می پرستمت
میبوسم دست و پای تو ای پیر جوان من
در وصف مقام تو آری زبان من الکن
پدر ای اسطوره و ای قهرمان من
مجتبی حیدری(شنتیا)