-
هومان
2 دی 1403 00:14
چشمه ذوق من از لطف شما روشن شد بعد تو شعر من ابریشم و در ساتن شد گل به دامان طبیعت بسپردم برگشت آمد و دور قلم در کمرت دامن شد "من ملک بودم و فردوس برین جایم بود" تو ملائک که به یکباره چه اهریمن شد ما بخوبی تو در شعر قلم چرخاندیم از همین نام تو در اول شعر هومن شد پنج انگشت عسل از من و دندان شما ذات همخوان نشد...
-
کتاب چشمانت
1 دی 1403 10:34
سرسبزی باغ ملکوت از رخ یَشمت دوزخ متشَکل شود از شعلهء خشمت گیسوی تو مضمون کتاب آفرینش شاه بیت زلال غزل آن آیه ی چشمت مجتبی حیدری(شنتیا)
-
مادرم یلداست
29 آذر 1403 01:27
بمناسبت تولد مادرم یکم دی ماه مادرم یلداست مادرم خاک کف پای شما جای من است لحظه ایی دیدن رویت قوت پای من است هر کجا می روی از شوق پی ات می آیم کنج آغوش شما منزل و ماوای من است منم آن طفل که سر روی به زانوی شماست صوت لالایی تو مزه ی شب های من است اهل العالم مال دنیا همگی زآن شما کو او در این عالم امکان همه دنیای من است...
-
اشک کردگار
27 آذر 1403 22:28
آخرین روزی که آمد در قرارم، گریه کرد وقت دل کندن که شد زیبا نگارم گریه کرد باد بوی یوسف از پیراهنی آورده بود تا که یعقوب این شنید اندر جوارم گریه کرد ما عزیزش داشتیم و پی بر این دل برده بود خون دل خوردم همی خونابه خوارم گریه کرد گفت راه ما از این لحظه جدا باید شود با همین اتمام حجّت در کنارم گریه کرد بازهم با یک نگه...
-
حقه ی پیوند
25 آذر 1403 16:36
شد تَنِ مارِ درونِ آستینم بند ما حُقه ی دام است این یا حلقه ی پیوند ما؟ سفت در کنج بغل بِفشُرد و آغوشم شکست ریخت آخر زهر خود را در کُم لَب قند ما چند بنویسم که ما را قهرشان کرده چنان؟ او که بر حالش ندارد فرق، چون و چند ما بغض در بغضی به سمت دجله و رود فرات اشک هم هق هق کُنان کارون و در اروند ما شنتیا عمر نه چندان...
-
گواه دی
25 آذر 1403 10:02
وعده بر دل می دهم وی آمده ای دل غافل کجا، کی آمده چشم ما بر در کشید و پیش ما جای او رنج پیاپی آمده سوز لحنم این خبر اورده است بینوایی مجلس نی آمده چله سرما قلم سوز است و خشک درکنارش غصه پا پِی آمده برف آذر هم گواهی می دهد طی شده فصل خزان، دی آمده مجتبی حیدری(شنتیا)
-
دور از کینه
24 آذر 1403 12:14
خود منعکس خویشم و آیینه ندارم قد سر سوزن ز کسی کینه ندارم از قامت و قد و بر و رو ظاهر و باطن غیر از دل آزرده ی در سینه ندارم پر زخم و پر از چاک سرانگشتم از همت یک لکه به پیشانی خود پینه ندارم فخری نفروشم و به دنیا نزنم چنگ میل زر و ابریشم و چرمینه ندارم جای تو نشان از نفس گرم تو دارد من خانه بدوشم غم شومینه ندارم این...
-
عجیب غریب
21 آذر 1403 23:41
شکر از خاک و گِل ذاتی نجیب افتاده ام در شگفتم از چه اینگونه عجیب افتاده ام من مگر این اشرف مخلوق خالق نیستم؟ یا که با یک شیطنت شبه رقیب افتاده ام؟ در گلستان بوده ام آنجا که چشمم باز شد وین میان از جور چشمک های سیب افتاده ام از سر خود خواهی آن اولیای مست عشق کودکی بودم که در دام فریب افتاده ام بر نمیدارد چرا دست از سرم...
-
ایران بانو
21 آذر 1403 20:02
بسم رب نگرانی که منش در یاد است زیب و فرخنده نکونام و جهان آراد است بسم آن خالق آگاه به احوال درون باد در غبغب ما نیست بسی غمباد است شاپرک جان تو از این بیدک غش کرده بپرس سمت ما هیچ خبر نیست تمامش باد است پیر حساس به دانش و بسی می ترسد علم جرم است و جنایت در عوض آزاد است بی خرد آمده این پهنه به ارشاد بشر فکر میکرده که...
-
سادگی
20 آذر 1403 18:24
هر کسی بعد تو آمد، ز سرم وا کردم شرح موهای تو گفتم و معما کردم خود در آغوش گرفتم بغل تنها را گوش بر درد و دل از جانب نجوا کردم منِ دلبسته به شیرین سخنی های شما جور در حق خودم کردم و بد تا کردم در حلالیت از ما طلبیدن عیبی است؟ من اگر ظلم به کس کرده چه بیجا کردم تو خطا کردی و آدم نشدم آخرِ سر هی طرفداری از حضرت حوا کردم...
-
عجب
20 آذر 1403 01:16
من که خود بارانی چشمان دورانم عجب حال اینجا دل زده از بوی بارانم عجب بین گرگ کفتر کفتار و بز گشتم چکار؟ خواب میبینم مگر؟ شاید سلیمانم عجب گر که یوسف بی گناه هست و زلخیا کرده جرم از چه من هم مثل یوسف توی زندانم عجب این نمیخواهم که رسوایی به بار آید ولی من که خود رسوای عالم بوده از آنم عجب از همان اول دلت با ما نبود اما...
-
وصیت نامه
19 آذر 1403 11:53
اگر مُردم حلالم کن وصیت نامه
-
بداهه در جمع بداهه سرایان صدای دیدار
18 آذر 1403 23:22
《صیقل دل فیض آه صبحگاهی می دهد صبحدم برصدق این معنی گواهی می دهد》 دشتِ اول او، چراغ اول او روشن کند کیست آن، کین مستحق را رختِ شاهی می دهد؟ شیخ فرمود آن که دندان داد و نانت نیزهم شیر بر طفلان و دریا را به ماهی می هد 'گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟" با خلوص نیت از ایشان بخواهی می دهد حمدِ الرحمان که حقِ...
-
قندِ مبهم
18 آذر 1403 15:44
خواب دیدم که مرا روی به رنگ آمده است پاره ی جان به برم زبر و زرنگ آمده است نه چنان قبل که روشن تر و شبتابترک ماه، این بار به دیدار پلنگ آمده است دست و پا گم شده، لکنت به زبانم افتاد واژگون گشته قلم، قافیه تنگ آمده است به شکار دل نازکتر از شیشه ی من یار سنگین دلمان از دل سنگ آمده است به لبش یخ زده لبخند دو چشمش قهر است...
-
یار آمده است
16 آذر 1403 19:12
خواب دیدم که مرا روی به رنگ آمده است یار دیرین به برم زبر و زرنگ آمده است مجتبی حیدری(شنتیا)
-
توضیح المسائل
16 آذر 1403 18:36
پی برده ام که این دل باید مچاله گردد بلکه قلم برقصد شعری حواله گردد بگذار از بن تاک انگورها بگیرند شاید شراب ناب چندین ساله گردد حالا بگرد آنقدر ای چرخ تا بچرخیم در عاقبت ببینی ژولیده ژاله گردد روشن دلی که از او چشم سرش گرفتند در نور غرقه باشد معطوف هاله گردد دی می رود سیاهی میماند و ذغالی آنجا که دادخواهم از تو سلاله...
-
نامه هایم
15 آذر 1403 23:12
نوشتم نامه ایی بر برگ زرین برای آن بت بیگانه با دین نوشتم نامه ایی با آه و آزاری که از غیر تو گردیدم فراری نوشتم نامه ایی با جوهر خون که افتاده به دنبال تو مجنون نوشتم نامه ایی پیرم در آمد شب تاریک دلگیرم سر آمد دوبیتی در دوبیتی ناله کردم به تن رخت عزای لاله کردم "درخت توتِ تَنگر سر کشیده" عجب میلم به آن...
-
آجرک الله
14 آذر 1403 22:19
شبانگاهی فراهم شد زمینه روَم سوی دیار بغض و کینه دیاری کز مرور خاطرات و نگاهی بر گذشته دل غمینه اگرچه دیدن آن با صفا شهر برای هر مسافر دلنشینه ولی از بوی یاس و بوی غربت به وقت بازگشت هر دل حزینه مزار دخت پیغمبر بجویم دلم در جستجویش در کمینه ز مخفی بودن قبر گل یاس بود شرمنده مادر مدینه مجتبی حیدری(شنتیا)
-
هوس
14 آذر 1403 17:02
دلم بازیچه ی دست هوس بود هوس هم بود اگر، یکبار بس بود چنان دور سرش میگشت، اما اسیر گردبادی در طبس بود به ویرانه دلم راحت قدم زد چه بی چون و چرا در دسترس بود به دانه ریز دادن های مَکرَش همیشه یک قناری در قفس بود به پای آن درختی عمر دادم که آفت خوردُ محصولش نَرَس بود به هرکس عشق ورزیدم عزیزان در آن نقطه هوا بدجور پس بود...
-
یدالله فوق ایدیهم
14 آذر 1403 16:35
تویی هرآنچه بود و هست یا رَب به درگاهت منم سرمست یا رَب یدالله، فوق ایدیهم، به تکرار تویی آن دست بالا دست یا رَب چه کردی کز همان گام نخستین به دل الطاف تو بنشست یا رَب من آن آب و گلم از سازه ی تو به خاک افتاده ام دربست یا رَب توسل از تو می جویم نگارا جدا منمایم از پیوست یا رَب دوباره شنتیا در توبه افتاد و دل کند و ز...
-
بداهه ایی در جمع اساتید صدای دیدار
11 آذر 1403 22:04
یارِ رو گرداننده از ما گو که یاران را چه شد اوج مستی هایمان، آن روزگاران را چه شد ما وداع گفتیم آخر دار فانی را ولی حی و حاضر گر شمایی سوگواران را چه شد جمع مردم در پی آواز قمری می دوند یک نفر اما نمی گوید که ساران را چه شد ما که قربانی بهمن های کوهستان شدیم چترها باید بفرمایند باران را چه شد شنتیا در زمره ی آن بنده...
-
رهگذر جان
11 آذر 1403 04:18
الا ای رهگذر حالم خراب است دعایی بهر من عین ثواب است بیا و ساده نگذر رهگذر جان که از داغش دلم رو به کباب است تمام رود های پیش رویم به حکم حاکم عالم سراب است دوای درد بی درمان این من کمی از دست ساقی، آن شراب است دو صد لعنت به بخت تیره رنگم که از بدو تولد غرق خواب است تعلل از برای چیست ای دوست ز دوری هر دوچشمانم گلاب...
-
حضرت پدر
10 آذر 1403 21:51
حضرت پدر پدر ای اسطوره و ای قهرمان من در وصف کمالات تو قاصر زبان من عمریست شده تکلیف و مشق هر شبم بابا آب داد و بابا داد باز نان من ای اسوه ی مردانگی ای غیرت تمام بنشسته مهر تو تا مغزِ استخوان من "تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد" ای همه درد تو یک جا به جان من اگر که به لبخند تو شیرین شوم رواست که بگویم شده...
-
از محبت خارها گل می شوند؟؟
9 آذر 1403 17:54
"از محبت خارها گل می شود" فرد مفعول آخرش خُل می شود زیر کاسه کوزه هایت می زند فاعل اینجا شکل مُنگُل می شود در قبال لطف بی اندازه اش زخم خورده زین تقابل می شود سود بازرگان خوشرو پس کجاست؟ حیف از این کالا که بُنجُل می شود بیش، از حد لطف منما، کآعقبت رشته های اُلفتت شل می شود تا قلم در دست میگیرم، کلام واجباتش...
-
آگاهِ ما
8 آذر 1403 18:15
ای ماه ما، ای شاه ما ، ای دلبر دلخواه ما ناظر بر عمق چاه ما، تنها تویی همراه ما، ای مقصدُ سرمنزلم، پیکرتراشِ خوشگلم از تو اگرچه غافلم، اما تویی آگاه ما از من سئوال دین نکن، مردودم از آئین نکن دیگر خجلتر زین نکن، کوهی نساز از کاه ما ای عامر اندر عامره، طاهرترین و طاهره بگشای از پایم گره، ای خالق دستگاه ما بی جام و بی...
-
بداهه در جمع بداهه سرایان صدای دیدار
4 آذر 1403 22:07
خواندن شعر و غزل روی زبان من و تو شاهد وجه تشابه است میان من و تو بیت بیت غزلم را که شما می خوانی می شود بوسه ی شیرین دهان من و تو تو همان قلب قشنگی و من آن سینه تنگ که یکی هست در اینجا ضربان من و تو از منی که نبدم دور ز تو دور مشو که به واللهِ همین بوده زیان من و تو ما که خوشبخت ترین زوج زمینیم و زمان چه غم ار کوچک و...
-
انشای آدمیزاد
4 آذر 1403 20:33
ابوالبشر که هستی ورای آدمیزاد رسان درود ما بر خدای آدمیزاد بگو قسم به لطف و قسم به مهربانی بگشا کمی بغل هم برای آدمیزاد روزی ما چنان ده کاندر پی اش نباشیم محتاج و در به در ما در پای آدمیزاد این امتحان تلخ دنیای زهرمارت برخورده بر تریج قبای آدمیزاد منصف تر از تو هستم وای العیاذ و بالله اگر که بنده باشم خدای آدمیزاد این...
-
زیر لحد
2 آذر 1403 21:05
اگر از هر طرفی هم بزنی صد لگدم من که این راه رسیدن به شما را بلدم ترسم این است زمانی تو به گردم برسی که اجل برده و خوابانده به زیر لحدم مجتبی حیدری(شنتیا)
-
آذر
1 آذر 1403 15:47
چه شود چلچله ها نغمه خوش سر بدهند خبر از بخت قشنگ من و اختر بدهند بکشند دست از این پیکر خاکستری ام مانده خاکسترم از مهر به آذر بدهند مجتبی حیدری(شنتیا)
-
دانش
30 آبان 1403 17:53
متضرر شده آن، کین، سخن حاشا می کند جهل چون قفلی خودش را در سرت جا می کند ای بشر دانش کلید قفل های عالم است علم و اگاهی هزاران قفلِ سر وا می کند مجتبی حیدری(شنتیا)