پی برده ام که این دل باید مچاله گردد
بلکه قلم برقصد شعری حواله گردد
بگذار از بن تاک انگورها بگیرند
شاید شراب ناب چندین ساله گردد
حالا بگرد آنقدر ای چرخ تا بچرخیم
در عاقبت ببینی ژولیده ژاله گردد
روشن دلی که از او چشم سرش گرفتند
در نور غرقه باشد معطوف هاله گردد
دی می رود سیاهی میماند و ذغالی
آنجا که دادخواهم از تو سلاله گردد
هی ما سیاه کردیم روی سپید کاغذ
با زور و ضرب تا یک خطی مقاله گردد
باید که خون بگرید عالم به حال آنکو
وارد به عمق چاهی از گود چاله گردد
گردن بده و بسپار اندر اراده ی حق
باشد که روز محشر او خود کفاله گردد
مردانه زندگی کن تا نام و نامه هایت
مشتی بر دهان ننگ رجاله گردد
ای شنتیا زبان را گازی بگیر و بس کن
دور از تو آن نوایی کان نطقِ ناله گردد
روزی که زیر خاکم، اشعارِ من به دیوان
توضیح المسائل در یک رساله گردد
مجتبی حیدری(شنتیا)